ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

--------

1393/3/28 0:45
نویسنده : آزاده
143 بازدید
اشتراک گذاری

بازم جنازه ام اومد بنویسه...خیلی خوابم میاد......الان 12 نیم شبه... نیمه دوم برزیل مکزیک......شروع شد...

فقط اینکه الان با هم در حالت کُنتاک بسر میبریم....

ظهر، 12 نیم، قرار آتلیه داشتیم...تا 3 طول کشید.....کلی دکور انتخاب کرده بودیم که فرصت نشد به همش برسیم.....موکولش کردم واسه 6 ماه آینده...1 سالگی دنا جون....ایشاللللله :-*

عصر بردمتون پارک خوارزم...بعد از بازی مشغول جمع کردن زباله های ریخته شده توسط (به قول خودت) بعضی از مردم بی تربیت شدی....بعد از مختصر خرید برگشتیم خونه....به صرف سوپی که بار گذاشته بودم...دنا جونمم حسابی استقبال کرد..

صبح پیانو....داشتی......نسبتا اوکی

فردا کلاس زبان.......هیچی کار نکردی......

یکی از خاطرات جا مانده مون این که روز نیمه شبعبان..."جمعه پیش"....بالاخر طلسم دیدار با فامیل من، شکسته شد و رفتیم خونه دختر عمه ام.....یهویی زنگیدیم که میایم، شام سنگ تموم گذاشتن همسر محترم، تا 2 نیم نصف شب با هم بودیم.....کلی فیلم میلم علوسی های  92 رو ورق زدیم... شما هم با ایلیا و آرین... حسااابی بازی و درگیری داشتید....ایلیا و مانیا، بچه های اون یکی دختر عمم اند که سورپرایز مهمونی اون شب بودن....و شب پیشش اتراق کرده بودن خونه خواهر... غزل و شیوا و آرین هم که معرف حضورند...

الان صدات میومد که تو خواب حرف میزدی....گفتی "مامان، صبر کن" هههه

تا بعد......بای.....بوس بوس بووووووس

 

پسندها (2)

نظرات (0)